برای اولین بار به زبان فارسی | ۱۰ سال با قاتلان | بخش دوم | داستان تمام DLCهای فرانچایز اساسینز کرید
ارسال شده توسط ادمین در تاریخ دوشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ب.ظ
تعداد ۱ رای مثبت و ۰ رای منفیدر قسمت قبل تیم ما داستان تمام نسخه های اصلی سری اساسینز کرید را برای شما در قالب یک مقاله در وبلاگ قرار داد. در این قسمت سعی داریم داستان تمامی دی ال سی های این سری جذاب و محبوب را برای شما شرح دهیم... نظرات خود را پایین همین پست با ما در میان بگذارید مجموعه ما تنها با حمایت های شما پابرجاست.
داستان Assassin's Creed 2 Battle of Flori:
بعد از اساسین شدن اتزیو آئودیتوره به صورت رسمی و مطالعه سیب عدن توسط داوینچی، او بهمراه کاترینا اسفورزا و نیکولو ماکیالی تصمیم میگیرند با رفتن به شهر کاترینا یعنی فلوری سیب عدن را در انجا مخفی کنند. اما به محض وارد شدن آنها به آن شهر، شهر مورد هجوم سربازان تمپلار دو قلوهای اورسی قرار میگیرد. اتزیو بهمراه کاترینا و ماکیاولی به نبرد با تمپلار ها مشغول میشود اما طولی نمیکشد که کاترینا متوجه میشود دو تا از بچه هایش توسط برادران اورسی گروگان گرفته شده اند. اتزیو سیب بهشتی را به کاترینا میدهد و از او میخواهد که به خوبی از آن محافظت کند سپس خودش به سمت فرزندان اسفورزا رفته و انها را نجات میدهد بعلاوه اینکه خود دوقلوهای اورسی را میکشد. اما وقتی پیش کاترینا میرود متوجه میشود که سیب توسط تمپلار ها ربوده شده است. کاترینا به اتزیو میگوید که احتمالا سیب در دست گیرولامو ساوونارولا در شهر فلورنسه قرار دارد.
داستان Assassin's Creed 2 Bonfire of the vanities:
داستان این دی ال سی 9 سال بعد از اتفاقات نبرد فلوری دنبال میشود جایی که گیرولامو ساوونارولا با گرفتن کنترل شهر فلورنسه با کمک سیب عدن توانسته تا حدودی اهداف تمپلار هارا به فرجام برساند. شهر فلورانس اکنون پر از سرباز تمپلار است و شهر در محاصره این سربازان به سر میبرد. اما اتزیو آئودیتوره با کمک اساسین ها به داد شهر رسیده و قرار است با کشتن 9 فرد مهم در شورش تمپلار ها مردم را علیه تمپلار ها بشوراند. اتزیو سرانجام موفق میشود این 9 تمپلار را به هر نحوی که شده به قتل برساند و ارتشی از مردم را تشکیل دهد. سپس به عنوان هدف اخر با مردم به سمت مقر گیرولامو ساوونارولا میرود. اتزیو سیب عدن را از او میگیرد و مردم هم برای مجازات کردنش او را به چوب بسته و اتش میزنند. اتزیو در لحظه اخر برای اینکه رحمی به او کند، هیدن بلیدش را در صورت گیرولامو فرو کرده و اورا راحت میکند. در نهایت هم با یک سخنرانی باشکوه تصمیم میگیرد کار اخرین عضو باقی مانده یعنی رودریگو بورجیا را تمام کند.
داستان Assassin's Creed Brotherhood Copernicus Conspiracy:
در سال 1500 میلادی فرد تمپلاری بنام کوپرنیکوس شروع به اشتراک گذاشتن اطلاعات مهم و دانشش با مردم میکند. تمپلار ها به ویژه رئیس کاخ مقدس که از اینکار وی ناراضی است و پخش شدن اطلاعات توسط یک تمپلار را ممنوع میداند دستور میدهد که کوپرنیکوس را به قتل برسانند. اما اتزیو آئودیتوره به موقع میرسد. اتزیو اورا نجات داده و به یک خانه امن منتقل میکند. اما کوپرنیکوس به اتزیو میگوید که شاگردانش هم در خطر هستند و باید برای مطلع کردن انها نامه هایی را به دانش آموزانش برساند. اما اتزیو موفق میشود تنها یک نفر از آنها را نجات دهد. او که میبیند تهدیدات علیه کوپرنیکوس تمامی ندارد تصمیم میگیرد مصبب اصلی یعنی رئیس کاخ مذهبی تمپلارها را بکشد. او به نزد وی رفته و زندگی اش را به پایان میرساند اما رئیس کاخ در آخرین لحظات عمرش میگوید که سربازانش حتما تا الان کوپرنیکوس را به قتل رسانده اند و دیگر دیر شده است. اتزیو سریع خودش را به کوپرنیکوس میرساند و میتواند او را نجات دهد. در نهایت هم کوپرنیکوس برای قدردانی از اتزیو چندتا از یافته هایش را به او هدیه میدهد و سرانجام تصمیم میگیرد که راهش را از اساسینی چون اتزیو جدا کند.
داستان Assassin's Creed Brotherhood The Da Vinci Disappearance:
در سال 1506 بعد از نابودی بورجیا و تمپلارها، لئوناردو داوینچی دوست سابق و قدیمی اتزیو آئودیتوره دافیرنزه توسط یک گروه زیرزمینی دزدیده میشود تا آن گروه بتوانند به زور از علم داوینچی به سود خودشان برای رسیدن به اهداف شومشان استفاده کنند. اتزیو برای نجات دادن داوینچی دست نوشته ها، نقاشی ها و انواع و اقسام سازه های او را پیدا میکند تا بلکه بتواند راهی برای یافتنش پیدا کند. او سرانجام مکان لئوناردو را پیدا کرده و اورا نجات میدهد. در این میان وقتی اتزیو سعی دارد در کاخ بلریگاردو یکی از نقاشی های سری داوینچی را پیدا کند با لوکرزیا بورجیا خواهر چزاره بورجیا روبرو میشود و اورا مجبور میکند که جای نقاشی سری را برایش فاش کند.
داستان Assassin's Creed Revelation The Lost Archive:
این دی ال سی که بیشتر یک بازی معمایی و فکری را دنبال میکند داستان خاص خودش را دارد... داستان به قبلتر از دزموند مایلز برمیگردد به جایی که فردی بنام کلای کژمارک با دردسر های زیادی در زندگی اش دست و پنجه نرم میکند. او با وجود مشکلاتش تصمیم میگیرد به محفل اساسین ها بپیوندد و به عنوان یک نفوذی وارد شرکت آبسترگو شده تا بتواند از هدف اصلی دکتر ویدیچ و این شرکت باخبر شود. او متوجه میشود که هدف اصلی این شرکت در مرور اطلاعات و خاطرات فرد، دستیابی به سیب عدن است که قدرتمند ترین و قدیمی ترین شیء در جهان هستی است. کلای بلافاصله سعی میکند که از شرکت آبسترگو فرار کند اما در این شرکت گیر میافتد. لوسی استیلمن به او میگوید که نیاز به اعتمادش دارد ولی کلای خود در حال روانی شدن است. نمونه اول دستگاه آنیموس آبسترگو دارای مشکلات و خطرات زیادی بود به طوری که کلای میتوانست خاطرات جدش را مرور کند حتی اگر وی در آنیموس نبود! او داشت روانی میشد و از طرفی جونو هم با او صحبت میکرد که به او میگفت به لوسی اعتماد نکند. او سرانجام تصمیم خودش را میگیرد و به هیچکس اعتماد نمیکند. او ابتدا ایمیل به پدرش میدهد و به او میگوید که نگران ناپدید شدنش نباشد سپس با هک کردن شرکت آبسترگو و دستگاه های آنیموس سعی میکند قفل های مخفی دستگاه انیموس را فعال کند تا برای نمونه بعدی این شرکت یک نشانه باشد که به سرنوشت بد خودش دچار نشود. او سپس نوشته های عجیبی را نیز روی دیوار یکی از اتاق های آبسترگو مینویسد تا بازهم نشانه ای برای نمونه بعدی بجا بگذارد و در نهایت هم خودش را برای راحت شدن از دست این همه رنج و عذاب میکشد...
داستان بازی Assassin's Creed 3 The Tyranny Of King Washington:
داستان این دی ال سی کاملا متفاوت با داستان نسخه اصلی این بازی دنبال میشود. جایی که Ratonhnhaké:ton یا همان کانر از خواب بیدار شده و متوجه میشود که مادرش زنده است. گویا تمام این مدت تمام این ماجراها یک خواب بوده است. مادر او به Ratonhnhaké:ton میگوید که به روستاییان حمله شده است و موظف است به آنها کمک کند. کانر که هنوز سردرگم است دائما در بین راه از مادرش میپرسد که چگونه و چرا زنده است. او با کمک مادرش که راه را به او نشان داد با سرباز ها میجنگد و انها را شکست میدهد. اما همه چیز به نوعی برعکس شده است. جورج واشنگتن دیگر مثل سابق دوست و انسان خوبی نیست طمع ثروت و قدرت اورا به انسانی بد و خونخوار تبدیل کرده است. او اکثر ایالت های بریتانیا را در کنترل خودش میگیرد و در نهایت برای هدف نهاییش یعنی سیب عدن با تمامی انسان ها و سرباز ها میجنگد تا این شیء قدرتمند را به دست بیاورد. کانر دوباره طی حادثه ای مادرش را از دست میدهد. او در ادامه موفق میشود توانایی هایی چون کنترل گرگ ها یا نامرئی شدن را به دست آورد تا به وسیله آنها بتواند انتقامش را از جورج واشنگتن بگیرد. او به خانه اش باز میگردد ولی متوجه میشود که تمام اعضای قبیله توسط افراد جورج واشنگتن قتل عام شده اند او به نهایت خشم میرسد و تصمیم میگیرد انتقامش را تکمیل کند. او ابتدا تصمیم میگیرد با کمک دوستانش فردی بنام بندیکت آرنولد را به قتل برساند و موفق نیز میشود اما آرنولد لحظاتی قبل از مرگش به عنوان آخرین وصیتش به کانر میگوید که بنجامین فرانکلین را در بوستون پیدا کرده و آزادش کند. اما در همین بین وقتی آرنولد در حال وصیت کردن است شخصی بنام Putnam کانر را با پیستولش بیهوش میکند. کانر وقتی بهوش می آید متوجه میشود که فرانکلین، پوتنم و واشنگتن در حال مناظره هستند. فرانکلین سعی میکند با گفتن دستگیر کردن یک خیانتکار در یک منطقه توجه واشنگتن را به خودش جلب کند اما موفق به اینکار نمیشود. واشنگتن در......ازایش به او میگوید که اگر شهر را از خیانتکاران پاکسازی کند، مدیریت همان شهر را به فرانکلین میسپارد. و پس از مدتی صحبت، هر سه از زندان میروند. کانر با کمک توانایی هایش از زندان فرار میکند و طولی نمیکشد که متوجه میشود آن خیانتکار بومی کسی نیست جز دوست دوران بچگی اش Kanen'tó:kon. او با کمک Kanen'tó:kon به یک اتاق میرود و در کمال تعجب به یک نوشیدنی عجیب برخورد میکند که از قدرت آن باخبر است. این همان نوشیدنی است که کانر در نسخه اصلی خورد و تبدیل به یک عقاب شده و با جونو صحبت کرد. او با اصرار های Kanen'tó:kon سرانجام آن نوشیدنی را مینوشد و دوباره به سفر عقابی میرود. بعد از هوشیار شدن متوجه میشود که خود و Kanen'tó:kon دوباره توسط سربازان واشنگتن گروگان گرفته شده اند. کانر با کمک قدرتی که از آن نوشیدنی به دست آورده بود از دست سربازان فرار میکند اما زود با فرانکلین و واشنگتن روبرو میشود. او با انها درگیر میشود اما توسط واشنگتن به درون یک دره با ارتفاع زیاد می افتد. خیلی زود پس از بهوش آمدن کانر دوستش Kanen'tó:kon را پیدا میکند. اما همراه Kanen'tó:kon فردی بنام ساموئل ادامز رهبر بومیان شهر بوستون است. او به کانر توضیح میدهد که قبیله اش برای امنیت بیشتر او و دهکده اش سعی دارند از بوستون خارج شوند اما قبل از آن میخواهند گروگان هایشان را آزاد کنند که فرانکلین دائما مانع انها میشود. کانر با طراحی نقشه ای با کمک ادامز تصمیم میگیرد یکی از سربازان رسمی واشنگتن را تعقیب کند. او در بین راه جیب سرباز را میزند و از آن نامه ای را میقاپد. در آن نامه قرار ملاقاتی بین پوتنم و فرانکلین در یک مکان خاص شرح داده شده است. او به آن مکان میرود و متوجه میشود که پوتنم از آمدن به محل مورد نظر امتنا میکند و بجایش فرمانده شهر را میفرستد کانر فرانک را زخمی کرده و گروگان میگیرد و سپس اورا به نزد ادامز میبرد. ادامز از کانر میخواهد که او وی را بخاطر کارهایش به قتل برساند اما کانر ادامز را راضی میکند که انها به نفوذش در تمپلارها و افراد واشنگتن نیاز دارند. کانر در ادامه میفهمد که واشنگتن به دنبال از بین بردن گروهی شورشی با رهبری جفرسون میباشد. او به فرانکلین توضیح میدهد تنها راه رفتن به پیش جفرسون در نیویورک از طریق دریا است او با کشتن پونتم با کمک گرگهایش سپس با کشتی Aquila به سمت نیویورک حرکت میکند. بعد از رسیدن به مکان مورد نظر، فرانکلین فرار میکند و Kanen'tó:kon به دنبالش میرود. فرانکلین نمیخواهد که دیگر به واشنگتن بپیوندد اما واشنگتن اورا تهدید به قتل میکند. در میان راه Kanen'tó:kon با واشنگتن روبرو میشود او سعی میکند به او حمله کند و حتی اورا به زمین نیز می اندازد اما خیلی زود سربازان واشنگتن میرسند و Kanen'tó:kon را به قتل میرسانند. کانرخیلی زود خودش را به صحنه میرساند و با جسد دوستش Kanen'tó:kon درحالی که فرانکلین در کنارش زانو زده است روبرو میشود. کانر با راضی کردن فرانکلین تصمیم میگیرد به مرکز شهر رفته و با گروه شورشی جفرسون دیدار کند. اما به محض رسیدن کانر به شهر، او متوجه میشود سربازان واشنگتن به گروه جفرسون حمله کرده اند. کانر با کمک قدرتهایش و سربازان جفرسون دشمنان را نابود میکند و در نهایت خودش را نیز به وی معرفی میکند. جفرسون به کانر توضیح میدهد که به افراد بیشتری برای شکست دادن یکی از یاران واشنگتن یعنی جان فیتز ویلیامز نیاز دارد. پس از به قتل رسیدن ویلیامز، کانر با کمک یک کشاورز بنام وارن شکم گرسنه شورشیان و مردم بیگناه شهر را پر میکند تا انها را به سوی خود بکشاند. در این میان هم واشنگتن از تمام قوا خود از جمله سربازان بریتانیایی نیز استفاده میکند اما کانر هرگز در راه آزادی خواهی خود منحرف نمیشود. او سرانجام دستور حمله به کاخ واشنگتن را صادر میکند و با حمله به کاخ او با وی روبرو میشود. کانر ابتدا به واشنگتن پیشنهاد میدهد که اگر سیب عدن را به اون تحویل دهد به جانش رحم میکند اما واشنگتن مخالفت میکند. کانر بعد نبرد با او وی را کشته و سیب عدن را برمیدارد. در اتفاقی عجیب با برداشتن سیب عدن خیال باطل واشنگتن و کانر درهم میشکند و هردو در مقابل هم قرار میگیرند. حال کانر همان کانر با لباسی اساسین و واشنگتن همان واشنگتن یعنی دوست قدیمی کانر است. واشنگتن سیب را دو دستی به کانر تحویل میدهد و به او میگوید که دیگر نیازی به آن ندارد و کانر هم آن سیب را درون جعبه قرار داده و به دریا می اندازد. در نهایت واشنگتن به خیالات خود فکر میکند به پادشاهی در انگلیس... از طرفی هم به کارهای پلیدی که در خیالاتش کرد فکر میکند و بر روی تخت سلطنتی اش مینشیند. بعد از آن دیگر کسی جورج واشنگتن را ندید...
داستان Assassin's Black Flag Aveline:
در سال 1794 آولین دی گرندپری با اصرار کانر کنوی تصمیم میگیرد تا زنی بنام Patience gibbs که یک برده فراری هست را پیدا کرده و به فرقه اساسین ها برگرداند. آولین از آنجا که قبلا در میان، برده ها حضور داشت، فکر میکرد سفر و ماموریت راحتی را پیشرو دارد که چنین نشد... اما اتقاقات عجیب و مشکل ساز یکی پس از دیگری سر راه آولین سبز میشوند. آولین متوجه میشود که Patience یک طلسم قدرتمند در اختیار دارد که دکتری تمپلار بنام ادماند جاج به دنبال آن است. آولین در ادامه موفق میشود Patience را از دست زورگویان نجات دهد اما Patience به او میگوید دیگر علاقه ندارد به محفل اساسین ها بپیوندد و یک اساسین شود و در نتیجه فرار میکند. با فرار او تمپلارها وی را پیدا کرده و به نزد جاج میبرند. او طلسم را از Patience میگیرد و شروع به تحقیق بر روی آن میکند. آولین باری دیگر Patience را نجات میدهد. Patience به آولین قول میدهد که اگر طلسم را پس بگیرد به محفل برمیگردد. پس آن دو باهم متحد شده و به قلعه نیوپورت میروند جایی که جاج هنوز نتوانسته است از قدرت این طلسم باخبر شود و از آن برای رسیدن به اهداف شومش استفاده کند. آن دو جاج را به قتل میرسانند و باری دیگر طلسم را به دست میاورند. او سرانجام فاش میکند که وی وسیله ای در طلسم قرار داد که باعث جلوگیری از کار کردنش شد. در نهایت Patience دوباره به محفل اساسین ها برگشت.
داستان Assasssin's Creed Black Flag Freedom Cry:
وقتی ادواله دوست و یار قدیمی ادوارد کنوی درحال از بین بردن تمپلار ها در دریای کارائیب بود با یک تصادف و منحرف شدن کشتی اش مجبور میشود در یک شهر بزرگ به مدتی کوتاه اقامت کند. او در این مدت کوتاه متوجه میشود که در این شهر از بردگان سیاه پوست شهر سو استفاده میشود و دشمنان و سفید پوستان به آزار و اذیت انها میپردازند. ادواله که خود زمانی یک برده بوده است حس هم نوعانش را درک میکند اما بین دوراهی کمک به بردگان یا وفاداری به فرقه اساسین ها گیر میکند. او در نهایت راه کمک به هم نوعانش را انتخاب میکند. او همچنین با فردی بنام باستینه روبرو میشود که هدفی مشترک با ادواله دارد اما سعی میکند خیلی ارام و محتاطانه بردگان را نجات دهد که ادواله مخالف این روش است. شخصی بنام دی فایت باستینه را خریده و اورا مجبور میکند که از دستوراتش پیروی کند. ادواله متوجه این امر شده و باستینه را سرزنش میکند اما اورا میبخشد. اما متوجه میشود دی فایت به کشتی که بردگان درون ان قرار دارد حمله کرده است. ادواله به سرعت خود را به محل مورد نظر رسانده و برده هارا آزاد میکند... او سرانجام پس از کش و قوس های فراوان دی فایت را پیدا کرده و میکشد کسی که برده هارا ناتوان و احمق جلوه میداد. ادواله سرانجام نیز به نزد باستینه میرود و به او قول میدهد که شهر را ترک کند البته بعد از اینکه تمام بردگان را آزاد کرد.
داستان Assassin's Creed Unity Dead Kings:
بعد از مرگ الیز دلاسر توسط ژرماین، آرنور دچار عذاب وجدان دردناکی میشود که اورا ضعیف میکند بنابراین مکانی را پیدا کرده و خود را در انجا مخفی و پنهان میکند. تا زمانی که شخصی بنام Marquis از وی درخواست کمک میکند و با گذاشتن قراری در میخانه با آرنو از او میخواهد که دست نوشته قدیمی Nicolas de Condorcet را در آرامگاه لوییس نهم در پایین شهر پیدا کند. در بین سفرش آرنو با گروهی از نگهبانان قبرستان لوییس نهم برخورد میکند که توسط فیلیپ روسه فرمانبردار ناپلئون بناپارت رهبری میشوند. ناپلئون قصد دارد که یک شیء عجیب و قدرتمند بنام سیب عدن را که در زیر کلیسا شهر قرار دارد را گرفته و از آن برای به قدرت مطلق رسیدن استفاده کند. آرنو ابتدا که هدفش دست نوشته بود متوجه میشود که دست نوشته نیکولاس، توسط یک جیب بر بچه بنام لئون دزدیده شده است. او متوجه میشود که لئون توسط نگهبانان قبرستان ربوده شده است پس وی را نجات میدهد و دست نوشته را از او پس میگیرد. لئون از آرنو میخواهد که به او کمک کرده و با متوقف کردن فیلیپ روسه و نگهبانان قبرستان جلوی انها را تا قبل از رسیدن به اهداف شومشان بگیرد. آرنو ابتدا مخالفت میکند اما روح یا خیالات الیز در ذهن آرنو اورا وادار به قبول کردن خواسته لئون میکند. او با گرفتن کلیدی در یکی از دفتر های ناپلئون بالاخره تصمیم میگیرد که در معبد را باز کرده و به آن شیء ارزشمند یعنی سیب عدن دست پیدا کند. اما در بین راه توسط فیلیپ روسه متوقف میشود، کسی که سعی دارد سیب را برای خودش بردارد. آرنو، روسه را کشته و سیب را برمیدارد. با کمک قدرت زیاد سیب عدن او موفق میشود از معبد فرار کرده و به سمت Marquis حرکت کند. او وی را در میخانه پیدا کرده و طبق قولی که به او داده بود دست نوشته نیکولاس را به وی میدهد. در نهایت هم تصمیم میگیرد در شهر پاریس بماند و با کمک به فرقه اساسین ها و مردم بیگناه و همچنین مخفی کردن سیب عدن از دست تمپلارها، روح الیز را شاد کند...
داستان Assassin's Creed Syndicate Jack The Ripper:
داستان این DLC بیست سال بعد از وقایع نسخه اصلی دنبال میشه جایی که شخصی بنام Jack به اساسین ها خیانت کرده و شروع به قتل عام اعضای این فرقه میکند. بازی از جایی شروع میشود که شخصی بنام ویورزبروک سعی میکند جیکوب را از پخش کردن اطلاعیه هایی برای گرفتن جک منصرف کند زیرا معتقد است این اطلاعیه ها باعث ایجاد ترس در بین مردم شهر لندن میشود و این چیزی است که جک قاتل میخواهد. در ادامه نیلی به نزد جیکوب فرای میرود و به او هدف بعدی جک قاتل را گزارش میدهد. جیکوب دیر رسیده و متوجه دو زن مرده روی زمین میشود. او برای متوقف کردن جک شروع به گشتن میکند اما نمیداند که خود جک درحال تعقیب اوست. او به جیکوب حمله میکند اما جیکوب از این حمله جان سالم بدر میبرد و به سمت خانه اش حرکت میکند. اما جک تا آنجا هم جیکوب را تعقیب کرده و حمله جدیدی را آغاز میکند. جیکوب ابتدا سعی میکند جک را ارام کند اما بی تاثیر است و جک شروع به حمله و کتک زدن جیکوب میکند در اخرین لحظات جیکوب سعی میکند تفنگش را برداشته و جک را بکشد اما جک دست اورا خوانده و اورا به سمت دیگر خانه پرت میکند در نهایت هم چاقویش را دراورده و یک چشم جیکوب را کور میکند. جک فکر میکند که جیکوب را کشته است برای همین از انجا میرود و جیکوب نیز به طور کامل ناپدید میشود. بعد از این ماجرا ایوی فرای خواهر دوقلوی جیکوب از هند به سمت لندن حرکت میکند. در لندن پلیسی بنام فردریک به ایوی توضیح میدهد که جک در حال نابودی فرقه اساسین ها در لندن است و همچنین جیکوب ناپدید شده و به احتمال زیاد مرده است. او نیز اضافه میکند که شاید ایوی اخرین بخت امید اساسین ها برای ادامه کار فرقه در لندن باشد. ایوی ابتدا جیکوب را پیدا میکند و سپس با پیدا کردن سلاح هندی ترس آور به جنگ با جک میرود. او سرانجام قبل از اینکه جک بفهمد جیکوب زنده است و به او آسیب برساند، جک را کشته و فرقه اساسین های لندن را نجات میدهد.
داستان Assassin's Creed Syndicate The Last Maharaja:
داستان بازی در مورد شخصی بنام Dunleep Singh دنبال میشه کسی که میخواهد مقامش را به عنوان یک مهاراجه پس بگیرد. اما در این بین با تمپلار ها و با کمپانی هند و بریتانیا مشکل پیدا میکند که باعث میشود افراد زیادی به خون او تشنه شوند. ایوی و جیکوب فرای تلاش میکنند که اورا از این خطرات در امان نگه دارند که موفق نیز میشوند.
داستان Assassin's creed Origins The Hidden Ones:
بایک بخاطر درخواست یک فرد جنگجو و مبارز رمی بنام Otis به شمال Siwa سفر میکند. اما بایک متوجه میشود که در رم یک سری رشوه دهنده رمی درحال به وجود اوردن یک پل ارتباطی بین خودشان و شهر سیوا هستند. او جلوی رشوه دهندگان را میگیرد اما وقتی میخواهد با Otis روبرو شود متوجه میشود که او مرده است. بایک یک نامه یا وصیت نامه از Otis پیدا میکند. در آن وصیت نامه نوشته بود که این داستان و مشکلاتش به ژنرال روفیو و دار دسته مشکل سازش برمیگرده و خودش یعنی Otis برای Amunent یا همان آیا در حال انجام ماموریت بوده... چهار سال بعد بایک یک نامه از طرف تاهیرا دریافت میکند. نامه ای که در آن نوشته است، سرزمین سیوا و مردمانش درحال جنگ با رمیان هستند. در این میان هم دو نفر از اعضای گروه افراد مخفی یا هیدن وانز، گروه محافظ سیوا، توسط رمیان کشته میشوند. بایک خودش را به سرزمین مادری اش یعنی سیوا میرساند و در آنجا ضمن ملاقات با تاهیرا با رئیس شورشیان شهر یعنی Gamilat نیز ملاقات میکند. این سه نفر تصمیم میگیرند که ژنرال روفیو را از جایش بیرون بیاورند. بنابراین تصمیم میگیرند با کشتن سه نفر از ستوان های روفیو یعنی Tacito, Ampelius و Ptahmose این کار را انجام دهند. اما در میان انجام این عملیات ها مکان جنگجویان مخفی (The Hidden Ones) لو میرود و بایک بهمراه تالیا و چند جنگجو مخفی دیگر در اسارت رمیان قرار میگیرند. یکی از رمیان سعی میکند تا بایک را به قتل برساند اما بایک توسط آیا نجات پیدا میکند. آیا برای بایک توضیح میدهد که یک خیانتکار در بین جنگجویان مخفی وجود دارد که جایشان را لو داده است. پس از یک سری برسی آیا متوجه میشود که آن خیانتکار Gamilat است. آیا پس از شرح دادن این موضوع به بایک، وی را راضی میکند تا Gamilat را بکشد. بایک همینکار را انجام داده و برخلاف انکار های Gamilat اورا میکشد. در نهایت آیا تصمیم میگیرد که تحت نام Amunet برای انجام وظیفه اش به رم بازگردد و بایک نیز در مصر میماند.
داستان Assassin's Creed Origins The Curse of The Pharaohs:
چهار سال بعد اتفاقات نسخه اصلی، بایک برای پیدا کردن یک شی باستانی که در گذشته در اختیار گروه Order of The Ancient بود، به شهر تبس در مصر و روستای The Kings مهاجرت میکند. اما وقتی وارد شهر میشود متوجه میشود که فرعون هایی که سال ها پیش مرده بودند اکنون در حال قدم زدن در روستا و کشتن مردم هستند! با جمع کردن یک سری اطلاعات بایک متوجه میشود که برای راحت کردن روح و برگرداندن فرعون ها به آرامش و مرگ به چند کلید باستانی نیازمند است بنابراین برای یافتن آنها تلاش میکند...
توجه: انتشار این مطلب مسلتزم زمان زیادی برای انجام توسط تیم هواداران اساسینز کرید بوده و هرگونه کپی برداری حتی با ذکر منبع شرعاً حرام است.
نویســندگان: اشکان محمدی، امیرحسین رنجبر
طــراحی گرافیک: اشکان محمدی، امیر ارتو
تعداد ۳ نظر برای این مطلب درج شده
سلام دوست عزیز من تا الان 2/3 بار acb رو بازی کردم اما وقتی لئوناردو داوینچی رو ملاقات میکنم تنها راجب سلاح هایی جنگی که دست بورجیاست صحبت میکنه و تا به حال اصلا برا چیزی به این عنوان که باید دنبال نقاشیا برام چیزی نمیگه خواستم بدونم مشکل از چیه
سلام
واقعا عالی هستین یعنی بهتریییینین خیلی دنبال این داستاناش بودم شما کارمو خیلییی راحت کردین واینکه به کارتون ادامه بدین عالیییییییییییی
با عرض سلام وادب.
ببخشین چطور میتونیم این دی السی ها رو دانلود کنیم ؟؟
بهتر نبود در پایان توضیحات لینک های دانلود هر دی ال سی رو میزاشتین .
خیلی خوب می شدبا ممنون و تشکر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.