هواداران اساسینز کرید

مرجع رسمی هواداران اساسینز کرید در ایران

اختصاصی هواداران اساسینز کرید | کارآموزان محفل اساسین ها

ارسال شده توسط محمدحسین در تاریخ دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۳ ب.ظ

تعداد ۰ رای مثبت و ۰ رای منفی

بگذارید تا مهربانی شما را در عمل پاسخ دهم ؛ اگر به من اجازه دهید، به عقیده شما در خواهم آمد.

-کارآموز به اتزیو ، حدود سال 1511

کارآموزان اعضایی از محفل اساسین ها بودند که تعلیم می دیدند تا به اساسین های واقعی تبدیل شوند. در طول رنسانس، آنان به اساسین های نوآموز نیز شناخته می شدند. این افراد شهروندانی بودند که به دستور اتزیو آودیتوره در شهر های رم و قسطنطنیه (استانبول کنونی) به انجمن پیوسته بودند تا حضور انجمن را در منطقه پر رنگ تر کرده و در عین حال با تمپلار ها نیز مقابله کنند. کانر کنوی نیز چند نفر از مردم شهر را به عنوان کار آموز در شهر های بوستون و نیویورک در طول انقلاب آمریکا استخدام کرد.


تاریخچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قرون وسطی

روزی خواهد رسید که من فرزندی خواهم داشت - اینگونه راه انجمن ادامه خواهد داشت.

-بازتاب الطیر در کدکس

هر کارآموز معمولا در داخل انجمن متولد می شد و حداقل یکی از والدین او اساسین بود؛ به عنوان مثال الطیر ابن لااحد و عباس سفیان نیز از این دسته افراد بودند. کارآموزان تمرینات خود را از سنین نوجوانی آغاز می کردند و می بایست در رده های مختلفی پیشرفت می کردند تا به مقام اساسین ارتقا پیدا کنند.در طول جنگ های صلیبی، کارآموزانی که اهل مشرق زمین بودند غالباً تمرینات خود را در قلعه مصیاف در سوریه انجام می دادند. قلعه مصیاف مقر اصلی اساسین ها در منطقه محسوب می شد که هم توسط مسلمانان و هم توسط صلیبیون مورد حمله واقع می شد. تحت حمایت و رهبری الطیر، انجمن اساسین ها از نو ساخته شد و همچنین تکنیک ها، قوانین و محدودیت های جدیدی نیز به آن افزوده شد.

در پایان، برخی از اساسین های مشرق زمین، به وسیله دانشی که از سیب عدن به دست آورده بودند شروع به پخش شدن در مناطق مختلف زمین کردند تا انجمن را بیش از پیش جهانی کنند و با استفاده از تکنیک های جدیدی که از برادران خود آموخته بودند، شروع به متحد شدن با اساسین های دیگری از سر تا سر جهان کردند.


رم

اتزیو: ماکیاولی ، مابرای آنکه در این جنگ پیروز شویم به سربازانی وفادار نیاز داریم. ما با استخدام کردن دشمنان حکومت، کسانی را که به وسیله بورجیا خلع سلاح شدند را دوباره مسلح خواهیم کرد.

نیکولو: پس برو. برو و اولین کارآموزان ما را استخدام کن.

-اتزیو و نیکولو ، احترام به عقیده اتزیو درباره استخدام متحدان.

پس از مشاهده اتفاقات عجیبی که در رم اتفاق افتادند و ظلم و ستمی که از سوی خانواده بورجیا بر مردم تحمیل می شد، اتزیو توانست نیکولو ماکیاولی را متقاعد کند که آنان نیاز به سربازانی وفادار و دارای شجاعت و استقامت کافی دارند تا با نیرو های سزار بورجیا مقابله کنند؛ نیکولو با اکراه پذیرفت و اینگونه آموزش نیرو ها توسط اتزیو آغاز شد.

اولین کارآموزان در سال 1501 و کمی پس از آزاد شدن کاترینا سافورزا از قلعه سنت آنجلو استخدام شدند. اتزیو شروع به سفر کردن در میان شهر های مختلف کرد و در هر زمان و هر مکانی که می توانست به مردم یاری می رساند و اکثر آنها را در حالی می یافت که در حال مبارزه با ماموران سلطنتی بوده و یا از طرف آنها ترسیده و یا ضرر دیده بودند.

علاوه بر یاری رساندن در مشکلات به هر فرد، اتزیو به هر یک از آنها فرصتی می داد تا به انجمن برادری بپیوندند؛ و زمانی که آنان می پذیرفتند، اتزیو آنها را پیش نیکولو می فرستاد تا تمرینات خود را آغاز کنند. در پی آن، کارآموزان خود را وقف یادگیری و تمرین می کردند و تنها چیزی که آنها را در رسیدن به هدفشان یاری می کرد، میل به انتقام از خانواده بورجیا به دلیل ظلم هایشان به مردم بود.

انجمن به طور پیوسته در طول زمان رشد کرد. کارآموزانی اعم از زن و مرد تعلیم دیده بودند تا مبارزه کنند، بدوند، جیب بری کنند، پنهان شوند و تمام کارهای لازم برای تبدیل شدن به یک اساسین واقعی را انجام دهند.

کارآموزان که اغلب در مقر جزیره تایبر در ایتالیا فعالیت می کردند، اکثر اوقات به ماموریت هایی در اروپا و آسیا فرستاده می شدند تا مهارت های خود را بهبود بخشیده، تجربه مبارزه تن به تن را کسب کرده و به انجمن اساسین ها یاری برسانند. زمانی که آنان در ماموریت نبودند، مستقیما اتزیو را یاری می کردند و هر گاه که خوانده می شدند، به او کمک می کردند.

چنین اتفاقی زمانی افتاد که اتزیو سر دسته انجمن دزد ها را ملاقات کرد. او و لاولپ (La Volpe) فهمیدند که بورجیا درباره جاسوسان لاولپ اطلاعات دارد؛ این باعث شد که شک او به یقین تبدیل شود که نیکولو یک خیانتکار است و چندین عمل مشکوک را نام برد که ممکن بود نیکولو در آنها دست داشته باشد.

زمانی که پیترو روسی قرار بود توسط مزدور شخصی سزار بورجیا یعنی مایکلتو کورلا به قتل برسد، اتزیو از لاولپ درخواست کمک برای نجات او را کرد؛ اما زمانی که او از کمک به اتزیو سر باز زد، اتزیو مجبور شد از کارآموزان خود در این عملیات استفاده کند.

پس از اینکه اتزیو فهمید نقشه کورلا این است که او قرار است به نمایشی که در کولوسئوم برگزار می شد نفوذ کند، اتزیو او را تعقیب کرد و کارآموزانش افراد کورلا را از بین بردند تا بتوانند به عنوان نگهبان در آنجا مستقر شوند. پس از اینکه آنان مخفی شدند، اتزیو و کارآموزان با موفقیت به کولوسئوم نفوذ کرده و نقشه کورلا را خنثی کردند و درست زمانی که کارآموزان از اتزیو در برابر نگهبانان بورجیا محافظت می کردند، او پیترو را به سلامت از آنجا خارج کرد.

کارآموزان در ترور مامورین تمپلار اطراف شهر نیز دست داشتند؛ در ترور هایی که در آنها چندین حامی اصلی خانواده بورجیا حذف شدند. از مالفاتو که مسئول قتل چندین زن در منطقه سنترو بود گرفته تا سیلوسترو ساباتینی که تاجر برده بود و مردم را برای به خدمت گرفتن در خانواده بورجیا می دزدید، هر دو به دست کارآموزان اتزیو کشته شدند.

تیمی از کارآموزان که توسط فرانچسکو واسلیو رهبری می شدند نیز افرادی مانند روکو تیپولو، کاهین ،کاها و بالتازار د سیلوا را هنگامی که در حال کار کردن با فیورا کاوازا بودند را به قتل رساندند. فیورا کاوازا خود یکی از کسانی بود که به خانواده بورجیا خیانت کرده بود.


قسطنطنیه

مردم اینجا از این همه حمله تمپلارها خسته شده اند. آیا شما میتوانید برای ما چند کارآموز بیشتر پیدا کنید؟

-یوسف ، درخواست کمک از اتزیو در استخدام کارآموزان جدید.

اتزیو قادر بود در قسطنطنیه کارآموزانی را برای انجمن اساسین های ترک استخدام کند؛ درست مانند کاری که چند سال قبل در رم انجام داده بود.برخی از کار آموزان افرادی بودند که توسط انجام دادن وظیفه های مشخصی توسط اتزیو به انجمن پیوسته بودند و برخی نیز شهروندانی بودند که از آزار و اذیت افراد امپراطوری روم شرقی نجات یافته بودند.

هنگامی که آنان استخدام می شدند، اتزیو می توانست این افراد را به ماموریت هایی در کشور های اطراف مدیترانه بفرستد، جایی که آنها فساد تمپلارها در آن مناطق به پایان رساندند و در پایان آنجا را به نفع اساسین ها تصاحب کردند. اتزیو میتوانست تا حداکثر 5 کارآموز را در هر یک از کشور ها مستقر کند تا به انجمن کمک کنند و کنترل آن مناطق را بدست گیرند و همچنین در برابر نیرو های تمپلار ایستادگی کنند.

برخی از شهروندان از اتزیو درخواست می کردند تا توانایی های خود را در یک مسابقه و یا یک چالش جیب بری به بقیه نشان دهد؛ در حالی که فردی دیگر از اتزیو درخواست کمک می کرد تا خانواده اش را از آزار و اذیت افراد رومی نجات دهد؛ بقیه وظیفه ها در طول بازی شامل برنده شدن در یک مسابقه مشت زنی و دیگری کمک به شخصی بود که تمپلار ها مغازه او را نابود کرده بودند.


انقلاب آمریکا

در طول جنگ انقلابی آمریکا، اساسین Ratonhnhaké:ton توانست شهروندان مختلفی را به عنوان کارآموز استخدام کند؛ هر یک از این شهروندان به طریقی از طرف ارتش بریتانیا ضرر دیده بودند.

اولین کارآموز او، استفان چافو، یک فرانسوی اصیل بود که در ناحیه میانی بوستون استخدام شد؛ درست زمانی که کانر به او کمک کرد تا در مقابل مامورین ظالم مالیاتی که به خانه اش حمله کرده بودند ایستادگی کند. بعد ها، چافو مردم را دور خود جمع کرد و در مقابل چشمان آنها مردی که برای ویلیام جانسون کار می کرد را با یک ساطور بزرگ قصابی به قتل رساند و عنوان کرد که او حق نداشت تا از مردم دزدی کند!

دانکن لیتل مردی ایرلندی بود که توسط کانر در بخش شمالی بوستون استخدام شد. او به دلیل اینکه نمیتوانست اعتقادات مردم ایرلند را بپذیرد، آنجا را ترک کرد. او به همراه کانر سعی در مقابله با مامورین مالیاتی را داشتند که به زور از مغازه دار ها اجناس می گرفتند. کلیپر ویلکینسون نیز در ناحیه جنوبی بوستون به استخدام انجمن در آمد؛ او سعی داشت تا افرادی که مردم را به زور وارد ارتش بریتانیا می کردند را پیدا کرده و آنها را متوقف کند.

جیکوب زنگر فردی بود که در ناحیه شرقی نیویورک استخدام شد. او و همراهانش قصد داشتند حکومت نظامی حاکم بر شهر را بدون مخفی کاری و با به دام انداختن مامور تمپلاری که مسئول این کار بود، به پایان برسانند. درست زمانی که مامور تمپلار کشته شد، جیکوب به اساسین ها پیوست. جمی کالی نیز توسط کانر و در ناحیه غربی نیویورک استخدام شد؛ او قصد داشت تا از شیوع یک بیماری در سطح شهر، به خصوص در مناطق متاثر از آتش بزرگ سال 1776، جلوگیری کند. دبورا کارتر نیز زنی بود که در ناحیه شمالی نیویورک استخدام شد؛ جایی که او درحال کمک به مردم در برابر قحطی بود. او پس از اینکه تمپلاری را که غذا را احتکار کرده و به قیمت گزاف می فروخت را کشت، به انجمن برادری اساسین ها پیوست.

هر گاه که کارآموزی به انجمن اضافه می شد، توانایی جدید را به بقیه گروه می آموخت تا به وسیله آن  کانر کمک کنند. استفان چافو، شورش و طغیان را مرسوم کرد؛ دانکن لیتل، محافظ شخصی بودن را به بقیه آموخت؛ کلیپر ویلکینسون تیراندازی را یاد داد؛ جیکوب زنگر، اسکورت کردن به شیوه مخفیانه را رواج داد؛ جمی کالی، از کمین کردن استفاده می کرد و دبورا کارتر، فریفتن و به دام انداختن را به نام خود ثبت کرد. کانر آنها را در کلونی 13 گانه و یا استان کبک به ماموریت می فرستاد و یا از آنان میخواست تا از کاروان های تجارتی اش محافظت کنند.


لندن ویکتوریایی

به دنبال مرگ استاد اعظم انجمن تمپلار های بریتانیایی، کرافورد استاریک در سال 1868، اساسین بریتانیایی، جیکوب فرای توانست انجمن اساسین ها که در آن زمان رو به زوال بود را توسط استخدام کارآموزان جدید، دوباره از نو بسازد. کارآموزانی که او استخدام کرد غالباً متشکل از کودکان کار، یتیم خانه ها و افراد بی خانمان بودند. او به همراه کارآموزان و خواهر دوقلوی خود، ایوی، به هندوستان سفر کرد تا شیوه های رزمی و نظامی را از انجمن برادران هندی بیاموزد.

زمانی که آنها به لندن بازگشتند، طرز فکر و نگاه یکی از کارآموزان به نوعی افراطی نسبت به انجمن عوض شد؛ او بیمار سابق یک تیمارستان به نام"جک" بود. او کنترل گروه "کلاغ ها" که قبل از آن در دست جیکوب بود را به زور گرفت و وایت چپل را مرکز عملیات خود قرار داد. جیکوب در پی تلاشی که در جهت از بین بردن نقشه های جک انجام داد، برخی از کارآموزان را فرستاد تا هویت فاحشه هایی به نام های مری ان نیکولز، انی چپمن، الیزابت استراید و کاترین ادووز را از آن خود کنند. با این حال تمامی آنها به طور بی رحمانه ای توسط جک به قتل رسیدند و اسم مستعار "جک قصاب" را به او دادند و گامی در جهت شروع قتل های ننگین و نفرت انگیز وایت چپل برداشتند.

پس از این اتفاقات، جک قصاب، پسر روزنامه نگاری به نام آرتور ویورزبروک را ربود تا به وسیله او بتواند نامه هایش را بین عموم مردم منتشر کند. بعد از اینکه جیکوب به ویورزبروک دستور داد که انتشار نامه ها را متوقف کند، جک شروع به تعقیب جیکوب کرد و استاد سابق خود را دزدید و او را در زیر زمین تیمارستان لمبپ زندانی کرد.

اگرچه، قبل از ناپدید شدن جیکوب، او نامه ای در مورد بازگشت به لندن برای ایوی فرستاده بود. در پی آن نامه، ایوی به لندن بازگشت و در اولین حرکت با قتل شریک جرم جک به نام اوولین اورز نقشه های او را مختل کرد. پس از این حادثه، جک تمام افراد خانه اورز را قتل عام کرد و با بی رحمی تمام قتل ها را به گردن ایوی انداخت.

بعد از اینکه اکثر نقشه های او توسط ایوی خنثی شدند، جک به تیمارستان لمبپ برگشت و در آنجا پرستار فحاش و سابقش، یک دکتر و رئیس تیمارستان را به قتل رساند و تمامی سوابق خود را نابود کرد. او خود را طعمه ای کرد تا ایوی را به تیمارستان کشانده و او را به برادر خود ملحق کند اما غافل از اینکه ایوی تمامی افرادی که توسط جک از تیمارستان آزاد شده بودند را شکست داده و به زندگی جک خاتمه داد.


بسیج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اتزیو، در طول ماموریت های شخصی خود می توانست تا حداکثر 6 کارآموز را برای پشتیبانی همراه خود ببرد. کارآموزان معمولاً به صورت فردی و یا گروهی ماموریت های خود را انجام می دادند و معمولا در زمان هایی که نیاز بود، "طوفان تیر" به راه می انداختند (به طوری که در صورت نیاز آنها رگباری از تیر را از بالای سر به سمت هدف شلیک می کردند)؛ با دشمن به صورت تن به تن می جنگیدند و یا از بالای سر بر دشمنان هجوم می آوردند. هر گاه که اتزیو به حضور آنها در ماموریت نیاز پیدا می کرد تنها لازم بود تا دست خود را بالا آورده و مشت خود را گره کند.

زمانی که کارآموزان بدون حضور استاد خود به ماموریت می رفتند، حرکت خود را به صورت گروهی و تحت فرماندهی اساسینی که اتزیو مشخص کرده بود انجام می دادند. آنها همراه یکدیگر ماموریت هایی را در سر تا سر ایتالیا، اروپا و حتی فراتر از آن انجام می دادند. یکی از چنین تیم هایی توسط فرانچسکو وسلیو رهبری می شد و شخصی به نام چیپریانو انیو که مهارت منحصر به فردی در تیراندازی داشت در این تیم حضور داشت. یکی دیگر از افراد برجسته این تیم تسا ورزی بود که مهارتش در مخفی کاری و سموم مختلف بود.

این تیم در حادثه "دفاع از شهرک کمرینو (Camerino)" مشارکت داشت؛ حادثه ای که در پی آن زندانیانی که صرفا برای سرگرمی سزار بورجیا انتظار اعدام را می کشیدند، آزاد شدند. این تیم در آن حادثه از ستاره شناسانی به نام های نووارا و نیکولوس کوپرنیکوس نیز حفاظت کرده و جان آنها را نجات داد.

اگرچه کارآموزان همیشه از ماموریت هایشان جان سالم به در نمی بردند اما در صورتی که با موفقیت باز می گشتند، تجربه و مهارت های جدیدی را به علاوه پول و آیتم های دیگر همراه خود داشتند.

به همین ترتیب، زمانی که آنها در قسطنطنیه حضور داشتند، اتزیو می توانست کارآموزانش را به ماموریت هایی در حاشیه مدیترانه بفرستد. در ابتدا، این شهر ها توسط تمپلارها کنترل می شدند و بدست گرفتن کنترل آنها توسط انجمن برادری، تنها با فرستادن اساسین هایی به آن شهر ها میسر بود تا آنها بتوانند انجمن تمپلارها را از داخل نابود کنند.

اتزیو توانست مقداری از درآمد خود را برای بهبود بخشیدن زیربنای انجمن برادری به این شهر ها وارد کند که در عوض، پول و منابع دیگری بدست آورد. اساسین هایی که در این شهر ها اقامت داشتند نیز از تمرینات اضافی برخوردار بودند.

به دلیل غیبت سلطان بیزید دوم، نفوذ تمپلار های روم شرقی به حدی زیاد شد که می توانستند بسیاری از کمینگاه های مخصوص اساسین ها که در شهر قرار داشتند را نابود کنند. آنها پس از بدست گرفتن کنترل کمینگاه ها، از آنها به عنوان مقرّ های فرماندهی استفاده می کردند و ناحیه اطراف آن را قفل کرده و از حضور اتزیو برای باز پس گیری شهر جلوگیری می کردند. اگرچه در پایان، اساسین ها توانستند کنترل تعدادی از کمینگاه ها را دوباره بدست گیرند.

اگرچه چنین اتفاقاتی توسط تمپلارها نادیده گرفته نمی شد و به همین دلیل به ازای هر کمینگاه باز پس گرفته شده، احتمال این وجود داشت که تمپلارها به کمینگاهی دیگر که هنوز کنترلش در دست اساسین ها بود، حمله کنند. در صورتی که چنین اتفاقی رخ می داد، اتزیو باری دیگر بر کارآموزان خود متکی می شد؛ آنها همراه یکدیگر به وسیله پشت بام ساختمان های مجاور از کمینگاه نامبرده دفاع می کردند. اگرچه اتزیو در صورت نیاز، به وسیله اسلحه ای مخفی از کارآموزان حمایت می کرد، امّا با این حال بر روی تاکتیک های دفاعی آنها و محلی که قرار می گرفتند تمرکز داشت.

کارآموزان کانر، مهارت های متعددی داشتند که بر اساس آنها در ماموریت ها شرکت می کردند؛ آنها می توانستند به عنوان گروهی از بادی گارد ها به او بپیوندند و یا با پوشیدن لباس نگهبانان، وانمود به دستگیر کردن وی کنند تا بتوانند به قلعه ها یا مناطقی خاص وارد شوند. همچنین آنها می توانستند با دزدی از نگهبانان، حواس آنها را پرت کرده و یا حتی شورش به پا کنند. آنها در درست کردن کمینگاه و تک تیراندازی به سمت اهداف قبل از ورود به نزاع ها نیز مهارت داشتند. این کارآموزان تعلیم دیده بودند تا در مواردی خاص نیز به وسیله آکویلا، کشتی کانر، به ماموریت بروند.


سلاح و مهارت ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارآموزان در طی جنگ صلیبی سوم، در درجه اول ردای بلند و سفیدی را به تن می کردند. تحت حکومت المعلم، هر رتبه در انجمن، لباس منحصر به فرد و مخصوصی داشت که خود المعلم لباسی به کل مشکی به تن می کرد.

اگرچه، پس از اینکه الطیر قدرت خود را در انجمن تثبیت کرد، لباس های مبتنی بر رتبه را به کل حذف کرد و به جای آن، تمام اساسین ها می بایست لباسی استاندارد و یک شکل به تن می کردند. خود الطیر در بیشتر عمرش لباس مخصوص استاد اعظمی خود را به تن می کرد.

اساسین های شرقی اولین شعبه انجمن اساسین ها بودند که بیشتر تکنیک های مبارزه ای که توسط دیگر شعبه های انجمن ثبت شده بودند را استفاده کردند. این تکنیک ها شامل ترور هوایی، ترور از لبه دیوار و ترور به وسیله مخفی شدن در مکان های مختلف بودند؛ تمامی این تکنیک ها توسط الطیر و ملک السیف بنا شده بودند.

با این حال، اساسین های شرقی از هیچگونه سلاح مخصوصی استفاده نمی کردند و اکثراً فقط از یک خنچر پنهان، یک شمشیر، یک خنجر کوتاه و چاقو های پرتاب شونده تجهیز شده بودند که مقدار آنها به رتبه آنها بستگی داشت. در مواردی بسیار نادر، یک اساسین اجازه داشت تا دو خنجر پنهان را حمل کند. زیرا به دلیل کمیاب بودن مواد اولیه برای ساخت خنجر پنهان در آن زمان، تنها تعداد محدودی از اساسین ها از چنین مزیتی برخوردار بودند.

کارآموزان در طول قرن شانزدهم، در طیف گشترده ای از مهارت ها و سلاح ها تعلیم می دیدند که شامل تمام انواع سلاح هایی بود که به وسیله نسل های قبلی اساسین ها استفاده می شد. از جمله آنها، سلاح های سنگین، سلاح های دراز، کمان پولادی، سموم، تفنگ ها و مواد منفجره بودند. آنها همچنین می توانستند بر روی اسب نیز مبارزه کنند و برخلاف اتزیو، می توانستند تفنگ پیستول خود را به سلاحی سنگین متصل کرده و از آن بهره ببرند.

اسلحه و زره کارآموزان می توانست به هر طریقی که آنان انتخاب می کردند سفارشی سازی شود و به آنها این اجازه را می داد تا تصمیم بگیرند که سلاحی که انتخاب می کنند برای حمله باشد یا دفاع و یا هردوی آنها. یک کارآموز معمولاً با زرهی چرمی و ابتدایی کار خود را آغاز کرده و در طول زمان، چندین قطعه سلاح دیگر را به لباس خود اضافه می کرد.

همانطور که کارآموزان در رتبه خود پیشرفت می کردند، زرهشان نیز با بخش های فلزی تقویت می شد؛ به این صورت که هر کارآموز می بایست زرهی فلزی را تا قبل از اینکه لقب اساسین را از آن خود کند، به تن کرده باشد. در آن لحظه، کارآموزان لباس مخصوص اساسین خود را دریافت می کنند که به سبکی چرم و استحکام زرهی فلزی است.

به کارآموزان لباس های کارآموزی برای پوشیدن داده می شد تا وابستگی آنها را به انجمن نشان دهند. اگرچه تمامی این لباس ها سفید و یک شکل و استاندارد بودند اما کارآموزان می توانستند آنها را به شکل دلخواه رنگ آمیزی کنند.

زمانی که آنها به عنوان یک اساسین کامل وارد انجمن می شدند، به آنها لباس های سفید اساسین مانند لباس اتزیو داده می شد؛ زمانی که اساسین های عثمانی تمرینات خود را به اتمام می رساندند و لقب استاد اساسین را کسب می کردند، لباس هایی به یاد بود استادشان، یوسف تزیم و یک شمشیر مخصوص مانند شمشیر وی که کیجیل نام داشت به آنها داده می شد.

همانطور که گفته شد، در طول عملیات دفاع از کمینگاه، کارآموزان به وسیله انواع مختلفی از سلاح ها نظیر کمان های پولادی، تفنگ های تک تیراندازی و انواع بمب ها تجهیز می شدند و همچنین از سلاح هایی مانند تیر های آتشین، مسلسل و توپ که بر روی سنگر های مسدود کننده سوار می شدند استفاده می کردند تا از پیشرفت تمپلارها به سمت کمینگاه جلوگیری کنند. برخی نیز ترجیح می دادند تا به نبرد تن به تن با دشمن بروند درحالی که برخی دیگر ترور هوایی را انتخاب می کردند.

در آمریکای مستعمراتی در طول انقلاب آمریکا، انجمن برادری اساسین ها تقریبا نابود شد؛ زمانی که کانر شروع به دوباره سازی انجمن کرد، تعدادی افراد بومی را استخدام کرد که از ظلم تمپلارها بیزار شده بودند. به دلیل اینکه انجمن دیگر ساختاری یکپارچه و سازمان یافته نداشت، کارآموزان لباس های خود را خودشان انتخاب کردند و تنها یک نفر از آنها می دانست که باید کلاه اساسینی به سر داشته باشد. حتّی سلاح هایشان نیز استاندارد شده نبود؛ این سلاح ها می توانستند از یک ساطور قصابی شروع شده و به یک تبر مزدوری ختم شوند.


ارتقا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حکمت عقیده ما به وسیله این کلمات شناخته می شود: ما در تاریکی فعالیت می کنیم تا بتوانیم نور و روشنایی را پیشکش کنیم.ما اساسین هستیم...هیچ چیز درست نیست ، همه چیز مجاز است.

-اتزیو ، هنگام استخدام کردن کارآموزان

در طول جنگ صلیبی سوم، در رتبه یک خدمتکار، کارآموز خنجر پنهان خود را دریافت کرده و انگشت حلقه چپ خود را به نشانه تسلیم بودن در برابر انجمن قطع می کرد. همچنین این کار باعث می شد تا خنجر پنهان عملکرد درستی داشته باشد.

سرانجام، زمانی که الطیر به مقام استاد اعظم رسید، عمل قطع انگشت حلقه را منسوخ کرد؛ زیرا انجام دادن آن باعث می شد تا تمپلارها بتوانند راحت تر اساسین ها را شناسایی کنند. مکانیزم عملکرد خنجر پنهان نیز به شیوه ای تغییر کرد که بتواند بدون نیاز به قطع انگشت به طور صحیح عمل کند.

در طول قرن شانزدهم در رم، کارآموزان پس از اتمام دوره آموزشی خود، به طور رسمی به عنوان یک اساسین کامل شناخته می شدند. به همین جهت مراسمی در مقّر جزیره تایبر برگزار می شد؛ جایی که بر حسب سنت، بر روی انگشت حلقه چپ کارآموز داغ گذاشته می شد و آنها از بالای ساختمان بلندی عمل "پرش ایمان" را به درون رودخانه تایبر انجام می دادند.

در قسطنطنیه، کارآموزان به شیوه ای مشابه پیشرفت می کردند؛ آنها چندین تمرین را پشت سر می گذاشتند و ماموریت هایی برای انجمن انجام می دادند. زمانی که گروهی از اساسین ها به اندازه کافی قدرت می گرفتند، به شهری فرستاده می شدند تا کنترل آنجا را از دست تمپلارها خارج کرده و آن را به نفع انجمن و اتزیو تصاحب کنند.

مقّر قسطنطنیه مانند مقّر رم برای کارآموزان مراسمی برگزار نمی کرد؛ در عوض، زمانی که کارآموزی به مقام اساسین ارتقا پیدا می کرد، از طرف انجمن به عنوان استاد کمینگاه در یکی از هفت کمینگاهی که در شهر وجود داشت منصوب می شد. این کارآموزان می توانستند در آنجا تمرینات خود را برای تبدیل شدن به یک استاد اعظم ادامه دهند.

معمولاً در طول این دوره آموزشی، یک کارآموز اطلاعاتی را درباره مامور تمپلاری که در آن ناحیه فعالیت می کرد را بدست می آورد. کشتن این مامور تمپلار باعث تکمیل شدن این دوره آموزشی و تبدیل شدن آن کارآموز به یک استاد اعظم می شد؛ همچنین تمرینات و تجربه، به آنها این اجازه را می داد تا از کمینگاه خود در برابر خطرات و حمله های بعدی تمپلارها محافظت کنند.


موارد اضافی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اساسینز کرید : انجمن برادری

  • ظاهر و نام هر کارآموز به طور تصادفی انتخاب می شد. اگرچه، جنسیت آنها بستگی به مکانی روی نقشه داشت که در آنجا استخدام شده بودند.

  • زمانی که کارآموزان در حال انجام ماموریت بودند، حتی اگر شانس موفقیت 100 درصد هم بود، باز هم این امکان وجود داشت که آنها شکست بخورند یا حتی گم شوند.

  • اساسینز کرید: میراث پروژه شامل چندین خاطره بود که با پیمان هایی در انجمن برادری مطابقت دارد.

  • کارآموزی به نام وایتلوزو ویتلی هم نام با رهبری در ایتالیاست که دوست بارتولومئو دی الویانو بود.

  • هنگام مدیریت پیمان نامه ها در مخفیگاه جزیره تایبر و یا از طریق قفس کبوتر ها، نقشه اروپا مرز های مدرن سیاسی را نشان می داد.

  • اگرچه یک کارآموز هنگام ارتقا پیدا کردن به مقام اساسین، لباسی سفید دریافت می کرد اما هر گونه تغییر رنگی که قبل از رسیدن به حداکثر رتبه بر روی لباس اعمال می شد هنوز در بخش زیرین شنل مشخص بود.

  • در صورتی که اتزیو و یک اساسین دیگر هردو قصد کشتن هدفی یکسان را داشتند، هر دو از نمای بالا در حال کشتن آن هدف نشان داده می شدند اما پس از آن اتزیو به سرعت به نزدیک ترین نگهبان موجود در آن قسمت منتقل می شد و او را به همان روش قبلی به قتل می رساند.

  • اگر کارآموزی در منطقه آسیب تحت تاثیر سیب عدن قرار می گرفت، امکان کشته شدن وی وجود داشت.

  • گاهی اوقات هنگامی که کارآموزان در نبرد تن به تن با دشمن پیروز می شدند، جملاتی مانند "روحت شاد" و از این قبیل از آنها شنیده می شد.

  • کارآموزان پس از سقوط از بلندی هیچ آسیبی نمی دیدند و حتی اگر توسط یک نگهبان و یا شخص اتزیو به داخل آب می افتادند، جان خود را از دست نمی دادند؛ بلکه به راحتی به مخفیگاه جزیره تایبر باز می گشتند.

  • حتی اگر تمام کارآموزان استخدام شده زن بودند، باز هم تمام کارآموزان در خاطره "از صحنه سمت راست خارج شو" به شکل مرد ظاهر می شدند.

  • کارآموزان هیچ گاه در کنار اتزیو سفر نمی کردند. هنگامی که تمامی افراد دشمن که در صحنه بودند کشته می شدند، آنها نیز از نظر ها دور شده و ناپدید می شدند.

  • در طول مراسمی که برای یک کارآموز برگزار می شد، حتی اگر کارآموزان دیگر به مقام اساسین دست پیدا کرده بودند، اما همچنان با لباس های کارآموزی خود ظاهر می شدند.

  • هنگامی که یک کارآموز از دنیا می رفت، اتزیو می توانست به او نزدیک شود و با استفاده از گزینه "بستن چشمها"، اتزیو زانو می زد و چشم های کارآموز را به نشانه آخرین رسم و احترام به او می بست.

  • اگرچه تفنگ های مخفی بر روی مچ دست کارآموزان مشخص نبودند اما آنها این توانایی را داشتند تا از آنها در نبرد ها استفاده کنند.

  • هنگامی که اتزیو به کمک زنی کارآموز می رود و دشمنان او را با موفقیت شکست می دهد، آن کارآموز از لحاظ قد و قامت حدود 4 اینچ (10 سانتی متر) از اتزیو کوتاه تر نشان می دهد؛ درست هم قد تمامی شهروندان زنی که در سطح شهر یافت می شوند؛ امّا زمانی که او لباس کارآموزی و یا اساسینی را به تن می کند، دقیقا هم قد اتزیو نمایان خواهد شد.

اساسینز کرید : افشاگری

  • در صورتی که به کارآموزان اجازه داده شود، آنها می توانند ظاهر خود را به وسیله پوشیدن کلاه و زدن نقاب تغییر دهند؛ اما نقاب نمی تواند بدون کلاه استفاده شود. رنگ موی کارآموزان زن نیز متناسب با رنگ لباسشان تغییر می کند.

  • در صورتی که یک کارآموز به مقام استاد اعظم ارتقا پیدا می کرد، او دیگر در نبرد ها کشته نمی شد و فقط آسیب می دید و دوباره در عرض 20 دقیقه برای نبرد آماده می شد.

  • از آنجایی که ارتقا پیدا کردن اساسین ها به استاد اعظم در قسطنطنیه به تعداد کمینگاه ها بستگی داشت، تنها 7 نفر از 13 اساسین می توانستند به استاد اعظم تبدیل شوند. ارتقای یک اساسین به استاد اعظم نیازمند کامل کردن ماموریتی دو قسمتی بود که در پایان آن، یک مامور تمپلار به قتل می رسید.

  • برخلاف شهر رم، تنها ترور شدن مامور تمپلاری به نام والی سل تریدت توسط یک کارآموز برای تکمیل مهمترین بخش های حافظه ژنتیکی اتزیو لازم و ضروری بود.

  • حتی اگر یک کارآموز به مقام استاد اعظم ارتقا می یافت، دیگر هیچ مراسم کارآموزی برگزار نمی شد.

  • هنگامی که یک کارآموز برای کشتن محافظینی که در آن نزدیکی هستند فراخوانده می شود، او همیشه پس از انجام ماموریت به سمت نزدیک ترین مخفیگاه می دود.

  • چهار تخصص وجود داشت که کارآموزان بر طبق آنها دسته بندی می شدند؛ این تخصص ها به نوع سلاح های آنها بستگی داشتند که می توانستند کمان پولادی باشند و یا شمشیر یا سلاح سنگین و یا حتی خنجر پنهان. در دفاع از مناطق اطراف مدیترانه، برخی از نبرد ها برای اجرا شدن نیاز به یک متخصص داشتند؛ برای مثال، پرورش دادن مزدوران اغلب نیازمند کسی بود که در حیطه سلاح های سنگین تخصص داشت.

  • کارآموزانی که اتزیو در قسطنطنیه استخدام کرد، اسامی داشتند که به اقوام مختلف تعلق داشتند؛ بیشتر کارآموزان او را ترک های عثمانی و یونانیان تشکیل می دادند اما باز هم افرادی از ایتالیا، مجارستان، رومانی، صربستان، بلغارستان، آلبانی و ارمنستان نیز در انجمن حضور داشتند. این مسئله نشان دهنده چند ملیتی بودن امپراطوری عثمانی و پایتخت آن بود. اگرچه، هیچ کارآموز عربی در شهر یافت نمی شد و این به این دلیل بود که کارآموزان شرقی هنوز در سال 1511 تحت فرمان سلطان مملوک قرار داشتند. قومیت هر کارآموز از روی نام او قابل حدس زدن بود؛ زیرا لباس های آنان همان لباس های رندوم و تصادفی شهروندان بود و زنانی که از ملیت های مسیحی بودند، به همراه نقاب دیده می شدند.

اساسینز کرید 3

  • کارآموزان کانر تنها در شهر های بوستون و نیویورک سافت می شدند.

  • کانر می توانست در رستوران های هر دو شهر و فرانتیر (واقع در خارج شهر و در شمال آمریکا) با کارآموزان خود گفتگو های تعاملی انجام دهد.

  • در صورتی که کارآموزی در طول نبرد و یا بعد از آن مجروح می شد، کانر می توانست چک کند و ببیند که آیا دوست و رفیق او زنده است یا نه؛ اگر دوست او زنده بود، آن دو با یکدیگر به وضعیتی که در آن لحظه داشتند می خندیدند!

  • علی رغم اینکه کارآموزان هیچ خنجر پنهان قابل مشاهده ای نداشتند، اما گاهی اوقات می توانستند یک ترور پنهانی مانند صحنه کشتن دشمن به وسیله خنجر پنهان انجام دهند.

  • کارآموزانی که از شمشیر استفاده می کردند، از روش های کشتن هیثم کنوی در انجام این کار بهره می بردند.


توجه:ترجمه و انتشار این مطلب مسلتزم زمان زیادی برای انجام توسط هواداران اساسینز کرید بوده و هرگونه کپی برداری حتی با ذکر منبع شرعاً حرام است.

تعداد ۵ نظر برای این مطلب درج شده

Nobody میگوید:

سلام و درود بر تو برادر

من از دیار چندی از برادرانمان

کسانی که تو درباره ی آنها به کسب دانایی پرداختی آمده ام و این چنین لحن گفتار من تنها به اجبار از روی دستور اطائر است که در انظار مخفی شو

خواهم گویم که ما به دنبال برادران خود هستم

و اگر سلاح دانستی بیشتر از ما بدانی و برادران خود را بشناسی از تو خواهشمندم به ما روی بیاورید

09022780276

چه بسا به دلایلی بهتر است در پیام رسان روبیکا به ادامه ی بحث بپردازیم

منتظر شما هستم

برادر

 

Assassin میگوید:

محفل اساسین ها در ایران کجا هست ؟؟

'[['ㄗㄨㄡ میگوید:

من یک محفل اساسین میدانم برادر در شهری به نام منجیل و کوهی که بین دو ساختمان بلند ایجاد شده وسط و درون کوه یک محفل اساسین بازمانده است ک 6 نفر در ان هستند 

mmzh میگوید:

جایی از متن شما مشکل داره.

اونجایی که میگید مسلمان ها به مقر الطیر و اساسین ها حمله میکردند.

چونکه خود الطیر و اون اساسین ها و مردم اون شهر همه مسلمان و از قضا شیعه بودند.

بنابراین اگر مسلمانی به آنها حمله میکرد آن مسلمان ها سنی بودند.

بیزحمت این تیکش رو درست کنین.

ولی در کل متن عالی و کاملی بود.

Amir میگوید:

من میخا اسیسین شم چیکار کنم

 

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی